عشق ***

آنگاه المیترا باز به سخن در آمد و گفت در باره زناشویی چه می گویی ای استاد؟ 

و او در پاسخ گفت : 

شما همراه زاده شدید و تا ابد همراه خواهید بود. 

هنگامی که بال سفید مرگ روزهاتان را پریشان می کنند همراه خواهید بود. 

آری شما در خاطر خاموش خداوند نیز  همراه خواهید بود.  

اما در همراهی خود حد فاصل را نگاه دارید و بگذارید بادهای آسمان در میان شما به رقص در آیند. 

 

به یکدیگر مهر بورزید اما از مهر بند مسازید : 

بگذارید که مهر دریای مواجی باشد در میان دو ساحل روح های شما . 

جام یکدیگر را پر کنید اما از جام یکدیگر منوشید . 

از نان خود به یکدیگر بدهید اما از یک گرده ی نان مخورید . 

با هم بخوانید و برقصید و شادی کنید ولی یکدیگر را تنها بگذارید 

همان گونه که تار های ساز تنها هستند با آن که از یک نغمه به ارتعاش در می آیند . 

دل خود را به یکدیگر بدهید اما نه برای نگه داری . 

زیرا که تنها دست زندگی می تواند دل هایتان را نگه دارد . 

در کنار یکدیگر بایستید اما نه تنگاتنگ : 

زیرا که ستون های معبد دور از هم ایستاده اند 

و درخت بلوط و درخت سرو در سایه یکدیگر نمی بالند . 

 

                                                          جبران خلیل جبران

آخرین!

آخرین ساعت های من بودن شمرده می شه تا لحظه ما شدن!