-
مترسک!
دوشنبه 30 آبان 1384 23:15
مترسک میدانست تا او زنده است کلاغ ها از گرسنگی خواهند مرد! فردا... مترسک خود را کشته بود! او تازه کلاغ ها را فهمیده بود؟!
-
فریب!
دوشنبه 30 آبان 1384 02:32
عشق فریبی است زندگی فریبی است و ما به بهانه های فریبنده محتاجیم تا روزمرگی کنیم بی بهانگی در پس آزادی نهفته است آزادی بی تسلیم...می دانی؟ آنجا که نقابی نیست و ما با خودمان دست می دهیم و روبوسی می کنیم آرزوهایمان آفرینندگان زیبایی ان چه زود فریب می خوریم به گمان زندگی ما آدمهای معمولی خواهیم شد و به آرزوهایمان خواهیم...
-
اولین و آخرین عشق!
یکشنبه 29 آبان 1384 11:33
با سرعت انگشتانش را روی دکمهها فشار میداد و حروف به سرعت به هم میچسبیدند و روی صفحه حک میشدند. «از همان روزی که تو را دیدم فهمیدم که تو با همه فرق داری. تو مثل دخترهای دیگر نبودی و نیستی. و شاید برای همین است که من عاشقت شدم و دوست دارم بدانی که تو اولین و آخرین عشق من هستی, برای همیشه.» فکر کرد همینقدر کافیه....
-
یک ...!
یکشنبه 29 آبان 1384 01:20
یه نصیحت: مواظب خودت باش! یه خواهش: اصلآ عوض نشو! یه آرزو: فراموشم نکن! یه دروغ: دوست ندارم! یه حقیقت: دلم برات تنگ شده! و یه رویا: تو رو داشتن!
-
کاش!
شنبه 28 آبان 1384 18:28
کاش می شد اشک را تهدید کرد فرصت لبخند را تمدید کرد کاش می شد در میان لحظه ها لحظه دیدار را نزدیک کرد
-
عاشق و معشوق!
شنبه 28 آبان 1384 18:24
معشوقی از عاشقش پرسید...من قشنگم؟ عاشق جواب داد ...نه . پرسید ... دلش میخواد با اون باشه؟ باز جواب داد ... نه . ....اگه ترکت کنم گریه میکنی؟ .... نه . معشوق با چشمان پر از اشک می خواست عاشق رو ترک کنه که اون دست معشوق رو گرفت و گفت: تو قشنگ نیستی بلکه زیبایی ... من نمیخوام با تو باشم من نیاز دارم با تو باشم ... اگه...
-
معرفت!
شنبه 28 آبان 1384 00:05
معرفت گلی است که هر شامه ای لیاقت بوییدن آن را ندارد
-
شلاق حقایق!
پنجشنبه 26 آبان 1384 23:24
فغان از زخم عریان شقایق چه تلخه درد شلاق حقایق!
-
قایق!
پنجشنبه 26 آبان 1384 06:30
عاشقانه ترین نگاهم را روی قایقی از باد نشاندم و پارو زنان سوی تو فرستادم وقتی به ساحل نگاه تو رسید تو چشمانت را بستی و قایقم ، غرق شد !...
-
سلام!
چهارشنبه 25 آبان 1384 11:24
به نام بخشنده بزرگ داور بر حق به نام خداوند ایثار و انصاف