...!

 این خاطره یه دوسته! از وقتی شنیدمش داغون شدم!

...تقصیر خودش بود شیطونی می کرد! انگار شوهرش رو از یاد برده بود!بهههههررررررر!!!

همونطور که دستش رو ماوس بود آستینشو زدم بالا و نازش کردم صدای نفساش عوض شد!

پیش خودم گفتم حله!

-بعد ساعت کاری با هم بر می گردیم باشه؟

تابلو نیست؟

-نه میرم کوچه پشتی

باشه

تو ماشین از پاهاش شروع کردم هیچی نگفت!رفتم جلو تر تا ...

-وقت داری؟

چقدر؟

-۲ساعت

باشه

-شوهرت رو چه میکنی؟

تا دیر وقت سر کاره زن تو چی؟

-با بچم مسافرتن

...

قبل اینکه شوهرش بیاد رسوندمش تا وقتی که خسته و کوفته از سر کار اومد تو بقله زنش آروم بشه!

 

 خدایااااااااااااااااااااااااااا به تو سپردمش

نظرات 2 + ارسال نظر
مسعود دوشنبه 26 دی 1384 ساعت 00:23 http://massoudx12.blogsky.com

سلام

وب جالبی داری خیلی خوبه

اگه موافق باشی باهم تبادل لینک کنیم

خبر شو بده

¤مسعود از وب لاگ جادوهای ویندوز¤

امین خسروی دوشنبه 26 دی 1384 ساعت 11:22 http://hobot.blogsky.com

سلام و عرض ارادت..وبتون رو هم خواهم خواند....یا علی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد