لیاقت!

اون قبلاً خونده بود :

هیچ کس لیاقت اشکهای تو را ندارد، هر کس هم چنین لیاقتی داشته باشد هیچگاه موجب ریختن اشکهای تو نمی شود.

حالا اشک هاش دارن می ریزن

کاش می تونست بفهمه این جمله دروغه یا ...

ابر چشمام!

ابر چشمام پر اشک ای خدا

وقتشه دوباره بارون بزنه

 

باید همه چیز رو برات گریه کنم؟

 اگر سختم اگر دشوار اگر سیل مصیبت وار

 اگر تلخم اگر بی یار منم از عشق تو بسیار

 منم همخون و هم گریه که یغضش را به دریا داد

 که از اوج پریدن ها در این ویرانه ها افتاد

قلب

همیشه کسی رو برای دوستی انتخاب کن که قلب بزرگی داشته باشه

اون وقت دیگه مجبور نیستی به خاطر جا گرفتن تو قلبش خودتو کوچیک کنی!

گنه!

گنه کردم گناهی پر ز لذت
درآغوشی که گرم و آتشین بود
گنه کردم میان بازوانی
که داغ و کینه جوی و آهنین بود
در آن خلوتگه تاریک و خاموش
گنه کردم چشم پر ز رازش
دلم در سینه بی تابانه لرزید
ز خواهش های چشم پر نیازش
در آن خلوتگه تاریک و خاموش
پریشان در کنار او نشستم
لبش بر روی لبهایم هوس ریخت
ز اندوه دل دیوانه رستم
فروخواندم به گوشش قصه عشق
ترا می خواهم ای جانانه من
ترا می خواهم ای آغوش جانبخش
ترا ای عاشق دیوانه من
هوس در دیدگانش شعله افروخت
شراب سرخ در پیمانه رقصید
تن من در میان بستر نرم
بروی سینه اش مستانه لرزید
گنه کردم گناهی پر ز لذت
کنار پیکری لرزان و مدهوش
خداوندا چه می دانم چه کردم
در آن خلوتگه تاریک و خاموش


فروغ فرخزاد

کوتاه!

نوشتی:

 زندگی آنقدر کوتاه است که هیچ مجالی برای وقت تلف کردن وجود ندارد!

اما نمی دونم تا کی این جمله به یاد من و تو ...

فاصله!

 اون از غربت نگاه اونیکی فاصله ای رو که نمیدونست تا کجاست احساس کرد

 ولی وقتی سرش رو به تمنا نزدیک اونیکی برد تو فاصله ها گم شد!

ممنونم!

 امشب شب یلداست!

 اما برای من هر لحظه بی تو شب یلداست...

 میگن امشب که تموم بشه، عشق زاده میشه ومن هر لحظه تو عشق تو زاده میشم!

 

 ممنونم کوچولوم

 

شب یلدا!

امشب از شب های تنهاییست

رحمی کن بیا!

امشب از شب های تنهاییست

رحمی کن بیا!

تا بخوانم بر تو امشب دفتر سودای من!

 

 

شب یلدات مبارک!

بهترین بهترین من!

   به یاد عبور از بهشت...

 

زرد و نیلی و بنفش

سبز و آبی و کبود!

با بنفشه ها نشسته ام

سال های سال

               صبح های زود!

در کنار چشمه‌ء سحر

سر نهاده روی شانه های یکدگر

گیسوان خیسشان به دست باد

چهره ها نهفته در پناه سایه های شرم

رنگ ها شکفته در زلال عطرهای گرم

می تراود از سکوت دلپذیرشان

بهترین ترانه

               بهترین سرود!

مخمل نگاه این بنفشه ها

می برد مرا سبک تر از نسیم

از بنفشه زار باغچه

تا بنفشه زار چشم تو - که رسته در کنار هم -

زرد و نیلی و بنفش

سبز و آبی و کبود

با همان سکوت شرمگین

با همان ترانه ها و عطر ها

بهترین هر چه بود و هست

              بهترین هر چه هست و بود!

در بنفشه زار چشم تو

من ز بهترین بهشت ها گذشته ام

             من به بهترین بهارها رسیده ام!

ای غم تو همزبان بهترین دقایق حیات من!

لحظه های هستی من از تو پر شده

آه!

در تمام روز

در تمام شب

در تمام هفته

در تمام ماه

در فضای خانه کوچه راه

در هوا زمین درخت سبزه آب

در خطوط درهم کتاب

            در دیار نیلگون خواب!

ای جدایی تو بهترین بهانهء گریستن!

             بی تو من به اوج حسرتی نگفتنی رسیده ام!

ای نوازش تو بهترین امید زیستن!

در کنار تو

            من ز اوج لذتی نگفتنی گذشته ام!

 در بنفشه زار چشم تو

برگ های زرد و نیلی و بنفش

عطر های سبز و آبی و کبود

نغمه های ناشنیده ساز می کنند

بهتر از تمام نغمه ها و ساز ها!

روی مخمل لطیف گونه هات

غنچه های رنگ رنگ ناز

برگ های تازه تازه باز می کنند

            بهتر از تمام رنگ ها و رازها!

خوبِ خوبِ نازنین من!

نام تو مرا همیشه مست می کند

بهتر از شراب

بهتر از تمام شعر های ناب!

نام تو اگر چه بهترین سرود زندگیست

من تو را به خلوت خدایی خیال خود:

((بهترینِ بهترینِ من)) خطاب می کنم

             بهترین  بهترین من!