جاده!

جاده مسبب اولین دوری!

رو تنِ زخمیِ جاده کی غمِ رفتنُ ساخته؟

کی تو غربتِ جدایی خوابِ خورشیدُ شکسته؟

کی تو شهرِ عشقُ رویا شعرِ نفرینُ نوشته؟

کی برای منِ تنها طعمِ غم رو جا گذاشته؟

کی تو اوجِ قصه هاش منُ بی صدا گذاشت؟

میون پرنده ها تو اطاقم پا گذاشت؟

برای تنهای خسته بگین آسمون بباره

زیرِ پای پاک بارون یه کسی دل می سپاره

تن زخمی زیر بارون دیگه مرحمی نداره

رو تنِ زخمیِ جاده کی دیگه پاشو میذاره؟

زندگی!

گفتمش نقاش را از زندگی نقشی بکش

با قلم نقش حبابی بر لب دریا کشید

شب!

 آه امشب بوی باران تازه است

 التماس گریه بی اندازه است

 تازگیها شب برایم آشناست

 من و شب هستیم ، غم هم پیش ماست

 مینویسم گاه زیبا،گاه زشت

 مانده ام در لابلای سرنوشت

 روز از گنجایش غم خالی است

 شب برای گریه هایم عالی است

ویرانی!

در کوچه باد می آید

       این ابتدای ویرانیست!

                 وقتی دستان تو لرزید هم...

در کوچه باد می آمد...

   

           فروغ

حافظ

امروز به نیت رسیدن بهت با حافظ درد و دل کردم حافظ گفت:

 سحر با باد می گفتم حدیث آرزومندی
 خطاب آمد که واثق شو به الطاف خداوندی

 دعای صبح و آه شب کلید گنج مقصود است
 بدین راه و روش میرو که با دلدار پیوندی

 قلم را آن زبان نبود که سر عشق گوید باز
 ورای حد تقریر است شرح آرزومندی

 الا ای یوسف مصری که کردت سلطنت مغرور
 پدر را باز پرس آخر کجا شد مهر فرزندی

 جهان پیر رعنا را ترحم در جبلت نیست
 زمهر او چه می پرسی درو همت چه می بندی

 همائی چون تو عالیقدر حرص استخوان تا کی
 دریغ آن سایه رحمت که بر نااهل افکندی

 در این بازار اگر سودی است با درویش خرسند است
 خدایا منعمم گردان به درویشی و خرسندی

به شعر حافظ شیراز می رقصند و می نازند
سیه چشمان کشمیری و ترکان سمرقندی

سلاخ!

 سلاخی زار می گریست

به قناری کوچکی دل باخته بود!

عشق!

 عشق

 شوق مرگ فاخته ایست برای رسیدن به دل باخته اش

 التماس درختیست به آب جوب

 عشق

 لذت نهان است

 انشای تن و روان است

 زبان چشم است

 دیوانگی عقل است

 رسوایی خلق است

 تن به تن جنگ است

 هزار رنگ است

 عشق

 شهرت و دیوانگیست

 عشق

 جنگ سرد است

 و دیگر

هیچ!

فریاد!

 خدایا عاصی و خسته به درگاه تو رو کردم

 نماز عشق را آخر به خون دل وضو کردم

 دلم دیگر به جان آمد در این شبهای تنهایی

 بیا بشنو تو فریادی که پنهان در گلو کردم

توبه توبه توبه

انتظار!

 وقت رفتن همه را می بوسید

 به من از دور نگاهش را داد

 گفتمش مونس شبهایم کو

 عکس رخساره ی ماهش را داد

 گفتمش بی تو چه باید کردن

 تاری از زلف سیاهش راداد

 یادگاری به همه داد و به من

 انتظار سر راهش را داد

نگاه!

نگاه اولت بر من اثر کرد

نگاه دومت دیوانه ام کرد

نگاه سومت عاشق ترم کرد

نگاه آخرت خاکسترم کرد