-
لایق!
شنبه 1 بهمن 1384 09:50
فکر می کردم باید خیلی سخت باشد نبود آنکه عادتم شده بود اما سخت نبود رهایی از تردیدها و دودلی ها آرامشی عمیق در دلم ساخت که به بودن با آزارهایش، می ارزید و باور دارم او رفت چون تو باید می آمدی تجربه عشق با تردیدهای آزار دهنده اش مرا لایق عشق مطلق تو کرد پر از آرامش و زلالی پاداش صبر و سکوتم طپشهای شادمانه ای است که تو...
-
اشک چشمات!
جمعه 30 دی 1384 14:58
اگه خواستم توی دنیا یک چیز دیگه باشم میخوام اشک تو باشم که روی چشمات متولد شم ، روی گونه هات زندگی کنم و روی لبهایت بمیرم!
-
ترانه غم!
چهارشنبه 28 دی 1384 13:32
ترانه غم ابر ترانه باران می خواند چتر را بسته ام و ذهنم خیس از تصور باران تو را می بینم چشم بسته چترت باز باز یادم می آید شعر را زیر باران باید رفت چترها را باید بست چشمها را شسته ام ... اما نگاهم هنوز خیس غم لبم باز زمزمه می کند .....جور دیگر باید دید اما ذهنم پریشان تر از حرف های باد و دل در اشک تو را اثبات می کند...
-
ویرانی!
سهشنبه 27 دی 1384 22:02
در کوچه باد می آید این ابتدای ویرانیست! وقتی دستان تو لرزید هم... در کوچه باد می آمد... فروغ
-
از...!
دوشنبه 26 دی 1384 13:45
از دشمنی تا دوستی یک لبخند از جدائی تا پیوند یک قدم از توقف تا پیشرفت یک حرکت از عداوت تا صمیمیت یک گذشت از عقبگرد تا جهش یک جرات از نفرت تا علاقه یک محبت از شکست تا پیروزی یک شهامت
-
...!
یکشنبه 25 دی 1384 23:58
این خاطره یه دوسته! از وقتی شنیدمش داغون شدم! ...تقصیر خودش بود شیطونی می کرد! انگار شوهرش رو از یاد برده بود!بهههههررررررر!!! همونطور که دستش رو ماوس بود آستینشو زدم بالا و نازش کردم صدای نفساش عوض شد! پیش خودم گفتم حله! -بعد ساعت کاری با هم بر می گردیم باشه؟ تابلو نیست؟ -نه میرم کوچه پشتی باشه تو ماشین از پاهاش شروع...
-
حافظ
شنبه 24 دی 1384 14:24
امروز به نیت رسیدن بهت با حافظ درد و دل کردم حافظ گفت: سحر با باد می گفتم حدیث آرزومندی خطاب آمد که واثق شو به الطاف خداوندی دعای صبح و آه شب کلید گنج مقصود است بدین راه و روش میرو که با دلدار پیوندی قلم را آن زبان نبود که سر عشق گوید باز ورای حد تقریر است شرح آرزومندی الا ای یوسف مصری که کردت سلطنت مغرور پدر را باز...
-
زیستن!
شنبه 24 دی 1384 12:51
تو میروی و من فقط نگاهت میکنم تعجب نکن که چرا گریه نمیکنم! بی تو، یک عمر فرصت برای گریستن دارم اما برای تماشای تو، همین یک لحظه باقی است و شاید همین یک لحظه اجازه زیستن در چشمان تو را داشته باشم...
-
سلاخ!
پنجشنبه 22 دی 1384 21:51
سلاخی زار می گریست به قناری کوچکی دل باخته بود!
-
دنیا!
چهارشنبه 21 دی 1384 15:51
هیچ وقت دل به کسی نبند چون: این دنیا اینقدر کوچیکه که توش دو تا دل کنار هم جا نمیشه! اما اگه دل به کسی بستی ولش نکن چون: این دنیا اینقدر بزرگه که دیگه پیداش نمیکنی!
-
عشق!
چهارشنبه 21 دی 1384 01:18
عشق شوق مرگ فاخته ایست برای رسیدن به دل باخته اش التماس درختیست به آب جوب عشق لذت نهان است انشای تن و روان است زبان چشم است دیوانگی عقل است رسوایی خلق است تن به تن جنگ است هزار رنگ است عشق شهرت و دیوانگیست عشق جنگ سرد است و دیگر هیچ!
-
فریاد!
سهشنبه 20 دی 1384 12:31
خدایا عاصی و خسته به درگاه تو رو کردم نماز عشق را آخر به خون دل وضو کردم دلم دیگر به جان آمد در این شبهای تنهایی بیا بشنو تو فریادی که پنهان در گلو کردم توبه توبه توبه
-
انتظار!
دوشنبه 19 دی 1384 22:06
وقت رفتن همه را می بوسید به من از دور نگاهش را داد گفتمش مونس شبهایم کو عکس رخساره ی ماهش را داد گفتمش بی تو چه باید کردن تاری از زلف سیاهش راداد یادگاری به همه داد و به من انتظار سر راهش را داد
-
نگاه!
یکشنبه 18 دی 1384 08:58
نگاه اولت بر من اثر کرد نگاه دومت دیوانه ام کرد نگاه سومت عاشق ترم کرد نگاه آخرت خاکسترم کرد
-
از حال دل زار چه دانی؟!
شنبه 17 دی 1384 22:13
چو عضوی به درد آورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار؟!
-
!!!
جمعه 16 دی 1384 10:39
کسی تنهاییمو از من نمی دزده ولی نه! یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم!
-
هم بازی!
پنجشنبه 15 دی 1384 23:12
دلم تنگ شده برای همه آنچه از دست دادم چشمانم گریان است برای هر آنچه نداشتم دستانم پروانه ای را می خواهند که هرگز پریدن را از یاد نبرد و روحم شوق پرواز دارد همراه بادبادکی که در کوچه های کودکی از میان انگشتانم رها شد و به آسمان ها رفت تا هم بازی فرشته ها شود!
-
ابدیت!
دوشنبه 12 دی 1384 09:18
بهار بود و تو بودی گل بود و تو بودی بهار رفت و تو رفتی خزان شد و نبودی و من، همچون برگی خشکیده در زیر پای عابران شتاب زده خرد شدم و باد، تکه های تنم را به دشتهای دور سپرد چقدر زودگذر بود روزهای خوب می دانم که با آمدن بهار تو دوباره باز خواهی گشت و اگر گذرت به دشتهای سر سبز افتاد سراغ مرا از لاله ها بگیر اما غمگین نشو...
-
بازی پوچ!
یکشنبه 11 دی 1384 10:56
دیروزمان را سوزاندیم برای امروز امروزمان را گذراندیم برای فردا و فردایمان. . . دیروزی دیگر! این است بازی پوچ ما انسانها
-
کم!
شنبه 10 دی 1384 13:42
حالمان بد نیست غم کم میخوریم کم که نه هر روز کم کم میخوریم
-
لیاقت!
جمعه 9 دی 1384 22:03
اون قبلاً خونده بود : هیچ کس لیاقت اشکهای تو را ندارد، هر کس هم چنین لیاقتی داشته باشد هیچگاه موجب ریختن اشکهای تو نمی شود . حالا اشک هاش دارن می ریزن کاش می تونست بفهمه این جمله دروغه یا ...
-
ابر چشمام!
جمعه 9 دی 1384 18:51
ابر چشمام پر اشک ای خدا وقتشه دوباره بارون بزنه باید همه چیز رو برات گریه کنم؟
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 9 دی 1384 09:58
اگر سختم اگر دشوار اگر سیل مصیبت وار اگر تلخم اگر بی یار منم از عشق تو بسیار منم همخون و هم گریه که یغضش را به دریا داد که از اوج پریدن ها در این ویرانه ها افتاد
-
قلب
پنجشنبه 8 دی 1384 18:50
همیشه کسی رو برای دوستی انتخاب کن که قلب بزرگی داشته باشه اون وقت دیگه مجبور نیستی به خاطر جا گرفتن تو قلبش خودتو کوچیک کنی!
-
گنه!
سهشنبه 6 دی 1384 22:09
گنه کردم گناهی پر ز لذت درآغوشی که گرم و آتشین بود گنه کردم میان بازوانی که داغ و کینه جوی و آهنین بود در آن خلوتگه تاریک و خاموش گنه کردم چشم پر ز رازش دلم در سینه بی تابانه لرزید ز خواهش های چشم پر نیازش در آن خلوتگه تاریک و خاموش پریشان در کنار او نشستم لبش بر روی لبهایم هوس ریخت ز اندوه دل دیوانه رستم فروخواندم به...
-
کوتاه!
دوشنبه 5 دی 1384 13:01
نوشتی: زندگی آنقدر کوتاه است که هیچ مجالی برای وقت تلف کردن وجود ندارد! اما نمی دونم تا کی این جمله به یاد من و تو ...
-
فاصله!
یکشنبه 4 دی 1384 15:38
اون از غربت نگاه اونیکی فاصله ای رو که نمیدونست تا کجاست احساس کرد ولی وقتی سرش رو به تمنا نزدیک اونیکی برد تو فاصله ها گم شد!
-
ممنونم!
جمعه 2 دی 1384 13:59
امشب شب یلداست! اما برای من هر لحظه بی تو شب یلداست... میگن امشب که تموم بشه، عشق زاده میشه ومن هر لحظه تو عشق تو زاده میشم! ممنونم کوچولوم
-
شب یلدا!
چهارشنبه 30 آذر 1384 18:45
امشب از شب های تنهاییست رحمی کن بیا! امشب از شب های تنهاییست رحمی کن بیا! تا بخوانم بر تو امشب دفتر سودای من! شب یلدات مبارک!
-
بهترین بهترین من!
سهشنبه 29 آذر 1384 20:36
به یاد عبور از بهشت... زرد و نیلی و بنفش سبز و آبی و کبود! با بنفشه ها نشسته ام سال های سال صبح های زود! در کنار چشمهء سحر سر نهاده روی شانه های یکدگر گیسوان خیسشان به دست باد چهره ها نهفته در پناه سایه های شرم رنگ ها شکفته در زلال عطرهای گرم می تراود از سکوت دلپذیرشان بهترین ترانه بهترین سرود! مخمل نگاه این بنفشه ها...